کد مطلب:293495 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:624

بیان کیفیت تولد حضرت فاطمه زهرا


از مفضل بن عمر روایت شده است كه گفته از حضرت كاشف حقایق امام صادق علیه السلام سوال كردم چگونه بوده ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام: امام صادق صلوات الله علیه فرمود چون خدیجه اختیار مزاوجت با حضرت ختمی مرتبت محمد صلی اللَّه علیه و آله نموده، زنان مكّه از عداوتی كه با آن حضرت داشتند از خدیجه هجرت نموده و دور او را واگذاشتند بطوریكه بر او سلام نمی كردند و نمی گذاشتند زنی نزد او برود. پس خدیجه را بدین سبب وحشت گرفت:

فلما حملت بفاطمه علیهاالسلام صارت تحدثها فی بطنها و تصبرها و كانت خدیجه تكتم ذالك عن رسول اللَّه (ص) فدخل یوما و سمع خدیجه تحدث فاطمه فقال لها یا خدیجه من یحدثّك: قالت


الجنین الذی فی بطنی یحدثنی و یؤنسنی فقال لها هذا جبرئیل یبشرّنی انها انثی و انّها النسمته الطاهره المیمونه و ان الله تبارك و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمته فی الامته یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وَحْیِه.

چون حضرت خدیجه (ع) بوجود حضرت فاطمه (ع) حامله شد، فاطمه (س) در شكم با او سخن می گفت و مونس او بود و او را امر بصبر می فرمود خدیجه (س) این حالت را از حضرت ختمی مرتبت كتمان نموده و پنهان می داشت، پس روزی حضرت پیغمبر اكرم (ص) داخل خانه شد و شنید كه خدیجه (س) سخن می گوید. فرمود: خدیجه شما با كسی صحبت می كنی و با كه سخن میگوئی؟ خدیجه (س) عرض كرد با فرزندی كه در بطن من است. او با من سخن می گوید و مونس من می باشد. حضرت فرمود به خدیجه اینك جبرئیل است و به من بشارت می دهد كه این فرزند دختر است و اوست نسل طاهر با میمنت و بركت، و ذات باری تعالی نسل مرا از او بوجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پیشوایان دین در امت من پدید آیند و بعد از انقضاء وحی تشریعی خداوند ایشان را حجه خود در ارض عالم امكان قرار می دهد (و زمین را هیچگاه از وجود آنان خالی نمی گذارد).


باری دارد كه پیوسته خدیجه (ع) در این حالت بود تا آنكه هنگام ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیك گردید و در خود احساس موقع زائیدن نمود. بدین جهت بسوی زنان قریش و نساء بنی هاشم قاصدی فرستاد كه نزد او حاضر شوند. ایشان در جواب او پیام فرستادند نظر به اینكه گفته ی ما را نپذیرفتی و بر خلاف میل ما با محمد یتیم ابوطالب كه فقیر و فاقد مال و ثروت است تزویج نموده زن او گردیدی، بدین سبب ما به خانه تو نمی آئیم و متوجه امور تو نمی شویم.

دارد كه چون خدیجه پیغام ایشان را شنید بسیار غمگین و اندوهناك گردید:

فبینا هی كذالك اذ دخل علیها اربع نسوه طوال كآنَهّنُ من نساء بنی هاشم ففزعت منهن فقالت لها احداهن لاتحزنی یا خدیجه فانارسل ربك الیك و نحن اخواتك: انا ساره و هذه آسیه بنت مزاحم و هی رفیقتك فی الجنته و هذه مریم بنت عمران و هذه صفراء او صفورا بنت شعیب بعثنا اللَّه تعالی الیك لنلی من امرك ماتلی النساء من النساء: حضرت خدیجه علیهاالسلام در این حالت ناگاه دید چهار زن بلند بالا نزد او حاضر شده و گفتند ما رسولان پروردگار تو هستیم و بسوی تو آمده ایم ای خدیجه و خود را معرفی


نمودند اوّلی گفت منم ساره زوجه ی ابراهیم خلیل: و این (دومی) آسیه دختر مزاحم است كه رفیق تو خواهد بود در بهشت و این (سومی) مریم دختر عمران است و این (چهارمی) صفورا دختر شعیب است حقتعالی ما را فرستاده است كه در وقت زادن نزد تو باشیم و تو را بر این حالت معاونت نمائیم:

فجلست واحده عن یمینها والاُخری عن یسارها والثالثه من بین یدیها و الرابعه من خلفهاء فوضعت خدیجته فاطمه علیهاالسلام طاهرةً مطهرةً فلمّا سقطت الی الارض اشرق منها النّور حتیّ دخل بیوتات مكّته و لم یبق فی شرق الارض و لا غربها موضع الا اشرق فیه ذالك النور:

پس آنگاه یكی از بانوان در جانب راست خدیجه نشست و دیگری در جانب چپ و سومی در پیش روی او و چهارمی در پشت سرش قرار گرفتند.

پس حضرت فاطمه سلام الله علیها پاك و پاكیزه به دنیا آمد و چون متولد گردید و تجلی كرد در زمین نور او ساطع گردید بطوریكه خانه های مكه را روشن گرداید و اشراق و تجلی نور او شرق و غرب جهان و سراسر عالم را فراگرفت و موضعی نماند مگر آنكه از آن نور روشن شد.


دارد كه ده نفر از حورالعین به آن خانه درآمدند و هر یك ابریقی و طشتی از بهشت در دست داشتند و ابریقها مملو بود از آب كوثر. پس آن زنی كه در پیش روی خدیجه بود فاطمه را برداشت و به آب كوثر شستشو داد و جامه سفیدی بیرون آورد كه از شیر سفیدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود و آنگاه حضرت فاطمه را در یك جامه از آن پیچید و جامه دیگر را مقنعه او گردانید پس او را به سخن در آورد:

فنطقت فاطمه علیهاالسلام بشهاده (ان لا اله الا الله) و ان ابی رسول الله (ص)سید الانبیاء و ان بعلی سید الاوصیاء و ان ولدی سید الاسباط).

سپس بر هر یك از آن بانوان سلام كرد و هر یك را بنام ایشان خواند. پس آن بانوان اظهار شادی كردند و حوریان بهشتی خندان شدند و اهل بهشت را بشارت دادند به ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام سیده نساء اهل جنت و سیده ی نساء عالمین من الاولین و الاخرین و در آسمان نوری درخشید كه پیشتر از آن ملائك و فرشتگان چنان نوری مشاهده نكرده بودند. فلذالك سمیت الزهراء علیهاالسلام:

پس آن بانوان مقدسه بخدیجه مكرمه خطاب نموده گفتند


بگیر این دختر والا گهر را كه طاهره و مطهره و زكیه و با بركت است ذات اقدس حقتعالی و مبدء اعلی بركت داده او را و نسل او را پس خدیجه علیهاالسلام در كمال خوشحالی و شادی سینه خود را در دهان او گذاشت: و دارد كه حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها در هر روزی آنقدر نمود می كرد كه اطفال دیگر در یك ماه نمو می كنند و در هر ماهی آنقدر نمو می كرد كه اطفال دیگر در ظرف یكسال: صلوات و دورد خدا بر حضرت فاطمه زهرا (س) و بر پدرحضرت فاطمه زهرا (س) و بر شوهر حضرت فاطمه زهرا (س) و بر فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) ازلاً و ابداً و سرمداً.

ولدت حضرت الفاطمة الزهرا سلام الله علیها فی جمادی الاخره یوم العشرین منها بعد مبعث رسول الله صلی الله علیه و آله بخمس سنین: تاریخ معتبر ولادت با سعادت و با بركت ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه لاهوتی صفات، دختر ولا گهر و كوثر اعطائی الهی به حضرت ختمی مرتبت محمد صلی الله علیه و آله را در بیستم جمادی الاخر سنه پنچم بعد از بعث پیامبر (ص) ضبط كرده است.

مرحوم علامه ربانی الشیخ مهدی المازندرانی نیكو سروده است: (از كوكب الدری)




یا حبذا من لیلته المیلاد

اللیلته العشرین من جمادی


میلاد بنت المصطفی الرسول (ص)

صدیقه طاهره بتول


سیده انسیه حوراء

فاطمه زكیه زهراء


یا لیله سربها محمد (ص)

اذ ولدت بنت النبی احمد(ص)


میلادها سر قلوب البشر

لانها شفیعه فی المحشر


وقرت العیون من ابناها

كذاك قرت عین من والاها


خدیجه بمكه ملیكه

كانت علی العریش والاریكه


حقت لها لو فخرت مدی الزمن

ببنتها ام الحسین و الحسن(ع)


نور الاله قد ضحی و اشوق

غصن النبی قد علا و اوراق





و اشرقت مكه بالانوار

و طیبه كذاك بالازهار


بكل الافاق ضیائها ضحی

انار اطباق السموات العلی


و نورها قد كان قندیل الضیاء

معلقا فی ساق عرش الكبریاء


الحق حكیم ربانی حكیم صفای اصفهانی در نعمت ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها عالی سروده است:


ای گوهر یكدانه بریز از خم لاهوت

در ساغر بلور صفا سوده یاقوت


مرغ ملكوتی است زجاجی كه دهد قوت

قوت جبروتی است كه در خطه ناسوت


نوشم می مدح گهر نه یم فرتوت

صدیقه كبری صدف یازده لولو


مرآت خدا عالمه نكته توحید

كش خیمه عصمت زده بر عرصه تجرید





آن جلوه كه بالذات برون است ز تحدید

مولود محمد (ص) كه بدان نادره تابید


ذات احدی كرده پدید این سه موالید

زین چار زن حامل و آن هفت تن شو


بلای مكان فوق زمان ذات ممجد

كز نقص زمانی و مكانی است مجرد


فرزند نبی جفت ولی طاق موید

طاق حرم عصمت او قصر مشید


آن شافعه كان رائحه كز خلد مخلد

جویند و نیابند بجز خاك دَرِ او


انسیه حورا سبب اصل اقامت

اصلی كه ببالید بدو نخل امامت


نخلی كه ز تولید قدش زاد قیامت

گنجینه عرفان گهر بحر كرامت


در باغ نبی طوبی افراخته قامت

در ساحت بستان ولی سر و لب جو


سر سند كل اثر صادر اول

نُه عقل در یك اثر پاك معطل





نفس فلك پیر در این مرحله مختل

برتر بودش پایه ز موهوم و مخیل


بالاتر از این چاره خشیجان بهی بل

صد مرحله والاتر از این گنبد نه تو


هرگ نشنیدیم خدا را بودی ام

ای ام الوهییه وی در تو خرد گم


باز آی كه ما مردم افروخته انجم

بر دیده نشانیمت بر دیده ی مردم


دل بی تو به جان آمد بنمای تبسم

تا بشكفد از خاك گل و خندد خیرو


اوصاف خدا در تو هویداست كما هی

علم تو محیط است بمعلوم الهی


ذاتت متناهی صفتت نامتناهی

سر تا قدمت آئینه طلعت شاهی


خورشید گهی تافت بمه گاه بماهی

با گرد سمند تو نیاراست تكاپو


خورشید چو رویت به سما و به سمك نیست

چون روی تو پیداست كه خورشید فلك نیست





از عشق تو در سینه عشاق تو شك نیست

شور لب شیرین تو در كان نمك نیست


ای زاده انسان كه بخوبیت ملك نیست

از عشق تو بر پاست بكونین هیاهو


من با تو بتوحید دلی یكدله دارم

از عشق تو بر گردن جان سلسله دارم


من قطره كه از بحر فزون حوصله دارم

از بهر عنایات تو چشم صله دارم


من عشق تو را پیشرو قافله دارم

تا بار گشایم به فنای حرم هو


ای پای تو پهلو زده خورشید سما را

بر فرق من خسته بسایان كف پا را


ای دست خدا دست صفا گیر خدا را

از دیده بیننده مینداز (صفا) را


ای آنكه بود از مدد دست تو ما را

آرام تن و قوت دل و قوت بازو


ای ذات خدا را رخ نیكوی تو مرآت

فانی به تو فعل و اثر و وصف در آن ذات





نفی من درویش بود پیش تو اثبات

بر درگه حق ای تو شهنشاه خرابات


حاجات مرا ای تو بر آرنده ی حاجات

بسرای كه از درد بُود حشمت دارو


در هر صفتی اعظم اسماء الهی

اندر فلك قدرت نبود چو تو ماهی


عالم همگی بنده شرمنده تو شاهی

محتاج از در الطاف نگاهی


نه غیر تو حصنی و ملاذی و پناهی

یا فاطمه الزهرا انا بك نشكو